ازدواج اجباریf² #35
| Panis
:) لایک 🥺
علی گفته توم حتما بیای با التماس بهش نگاه کردم که گفت -باشه با خوشحالی رو نوک پام بلند شدم و لبشو بوسیدم -مرسیییییییییی -الو نوشین کامران اوکی داد -اخ جوننننننننننننننننننن ،ببین پس ما 6 میایم دنبالتون اوکی -باشه -راستی بهار شمارتو بده -0930...... -باشه الان من تک میزنم رو گوشیت،کاری نداری؟ -نه قربونت بای -بابای ساعت 5 و نیم بود که اماده جلوی اینه واستاده بودم مانتو سفیدم و با شال سورمه ای و شلوار لی سورمه ای تنگ با کفشای پاشنه بلند سفیدم پوشیده بودم موهامم همه رو فر کردم و کج ریختم تو صورتم وبقیشم با کیلیپس گندم بستم ریمل و خط چشم زدم و با رز گونه و رزلب صورتی تیپم تکمیل شده بود رفتم بیرون صدای حموم میومد......
حمایت 🥺